تبريك عيد

ساقيا آمدن عيد مبارك بادت

وان مواعيد كه دادي مرود از يادت

عيد نوروز ، عيد شكوفائي و تحول بر تك تك عزيزان مباركباد . هيچوقت براي هيچ عزيزي دعا نكرده ام كه صد سال زنده باشد اما آرزو مي كنم همه دوستان عزيز روزهاي باقيمانده عمرشان را با سلامتي و شادكامي سپري كنند .

موسوي

[ شنبه 3 فروردين 1392برچسب:, ] [ 1:12 ] [ فارغ التحصیلان ]
[ ]

انشای یک پسر دبستانی در مورد ازدواج

هر وقت من یک کار خوب می کنم مامانم به من می گوید بزرگ که شدی برایت یک زن خوب می گیرم.تا به حال من پنج تا کار خوب کرده ام و مامانم قول پنج تایش را به من داده است حتمن ناسرادین شاه خیلی کارهای خوب می کرده که مامانش به اندازه استادیوم آزادی برایش زن گرفته بود. ولی من مؤتقدم که اصولن انسان باید زن بگیرد تا آدم بشود ، چون بابایمان همیشه می گوید مشکلات انسان را آدم می کند. در عزدواج تواهم خیلی مهم است یعنی دو طرف باید به هم بخورند. مثلن من و ساناز دختر خاله مان خیلی به هم می خوریم. از لهاز فکری هم دو طرف باید به هم بخورند، ساناز چون سه سالش است هنوز فکر ندارد که به من بخورد ولی مامانم می گوید این ساناز از تو بیشتر هالیش می شود. در عزدواج سن و سال اصلن مهم نیست چه بسیار آدم های بزرگی بوده اند که کارشان به تلاغ کشیده شده و چه بسیار آدم های کوچکی که نکشیده شده. مهم اشق است ! اگر اشق باشد دیگر کسی از شوهرش سکه نمی خواهد و دایی مختار هم از زندان در می آید من تا حالا کلی سکه جم کرده ام و می خواهم همان اول قلکم را بشکنم و همه اش را به ساناز بدهم تا بعدن به زندان نروم. مهریه و شیر بلال هیچ کس را خوشبخت نمی کند. همین خرج های ازافی باعث می شود که زندگی سخت بشود و سر خرج عروسی داییمختار با پدر خانومش حرفش بشود دایی مختار می گفت پدر خانومش چتر باز بود.. خوب شاید حقوق چتر بازی خیلی کم بوده که نتوانسته خرج عروسی را بدهد. البته من و ساناز تفافق کرده ایم که بجای شام عروسی چیپس و خلالی نمکی بدهیم. هم ارزان تر است ، هم خوشمزه تراست تازه وقتی می خوری خش خش هم می کند! اگر آدم زن خانه دار بگیرد خیلی بهتر است و گرنه آدم مجبور می شود خودش خانه بگیرد. زن دایی مختار هم خانه دار نبود و دایی مختار مجبور شد یک زیر زمینی بگیرد. میگفت چون رهم و اجاره بالاست آنها رفته اند پایین! اما خانوم دایی مختار هم می خواست برود بالا! حتمن از زیر زمینی می ترسید. ساناز هم از زیر زمینی می ترسد برای همین هم برایش توی باغچه یک خانه درختی درست کردم. اما ساناز از آن بالا افتاد و دستش شکست.. از آن موقه خاله با من قهر است. قهر بهتر از دعواست. آدم وقتی قهر می کند بعد آشتی می کند ولی اگر دعوا کند بعد کتک کاری میکند.

[ سه شنبه 22 اسفند 1391برچسب:, ] [ 17:10 ] [ فارغ التحصیلان ]
[ ]

سخاوت نادر شاه

زمانی که نادر شاه افشار عزم تسخیر هندوستان داشته در راه کودکی را دید که به مکتب می‌رفت. از او پرسید: پسر جان چه می‌خوانی؟
قرآن.
- از کجای قرآن؟
- انا فتحنا….

نادر از پاسخ او بسیار خرسند شد و از شنیدن آیه فتح فال پیروزی زد.
سپس یک سکه زر به پسر داد اما پسر از گرفتن آن اباکرد.
نادر گفت: چر ا نمی گیری؟
گفت: مادرم مرا می‌زند می‌گوید تو این پول را دزدیده ای.
نادر گفت: به او بگو نادر داده است.
پسر گفت: مادرم باور نمی‌کند.
می‌گوید: نادر مردی سخاوتمند است. او اگر به تو پول می‌داد یک سکه نمی‌داد. زیاد می‌داد.
حرف او بر دل نادر نشست. یک مشت پول زر در دامن او ریخت.
از قضا چنانچه مشهور تاریخ است در آن سفر بر حریف خویش محمد شاه گورکانی پیروز شد...

 

[ سه شنبه 22 اسفند 1391برچسب:, ] [ 17:6 ] [ فارغ التحصیلان ]
[ ]

به ما ربطی نداره !

موشی در خانه صاحب مزرعه تله موش دید !

 

به مرغ و گوسفند و گاو خبر داد


همه گفتند : تله موش مشکل توست به ما ریطی ندارد !

ماری در تله افتاد و زن مزرعه دار را گزید !

از مرغ برایش سوپ درست کردند !

گوسفند را برای عیادت کننده گان سربریدند !

گاو را برای مراسم ترحیم کشتند !

و در این مدت موش از سوراخ دیوار نگاه میکرد و به مشکلی که به دیگران ربط نداشت فکر می کرد !!!

 

 

[ سه شنبه 22 اسفند 1391برچسب:, ] [ 17:0 ] [ فارغ التحصیلان ]
[ ]

آرزوی موفقیت

برای همه دوستان و همکلاسیهای عزیزی که در آزمون دکتری ، امسال شرکت نموده اند در آستانه ابن آزمون آرزوی موفقیت می کنم و دعا می کنم که خداوند مزد زحماتشان را بدهد و در این آزمون موفق گردند . انشاءالله

موسوی

 

[ سه شنبه 15 اسفند 1391برچسب:, ] [ 11:28 ] [ فارغ التحصیلان ]
[ ]

اولین سال تولد وبلاگ فارغ التحصیلان

با سلام  

اولین مطلبی که در این وبلاگ درج شده مربوط به یازده اسفند 90 هست پس امروز اولین سالگرد تاسیس وبلاگ میباشد . از آقای موسوی به خاطر این کارشون و از همه همکلاسی هایی که حضور داشتند و باعث همراهی میشدند و کسانی که با نام مستعار وارد وبلاگ میشدند وحتی از کسانی که فقط نظاره گر وبلاگ بودند واقعا از اینکه هستند و خواهند بود به عنوان اولین کسی که وارد وبلاگ شده و نظر داده متشکرم . در این یک سال با خبر شدن از احوالات و طرز فکر دوستان واقعا خوب ،جالب و مایه دلگرمی بود. امیدوارم همه دوستان سال بسیار نیکویی را پیش رو داشته باشند و در کمال سلامت و خوشی در کنار خانواده شان روزگار را سپری کنند .

در این یک سال از هر دری سخن  گفته شد از خاطرات از دلتنگی برای هم از داشته هامون از فرزندانمون از اطلاعات و.... اما از اینکه بعد از یازده دوازده سال همه هستیم شاکر خداوند نشدیم  . امیدوارم سالیان سال این وبلاگ با وجود همه دوستان پابرجا بماند . همیشه پایدار ،شاد و زنده باشید .

عرفانی

[ جمعه 11 اسفند 1391برچسب:, ] [ 12:7 ] [ فارغ التحصیلان ]
[ ]

پروژه فیلادلفیا

 با سلام خدمت دوستان عزیز

جدیدا بحثها و مستند هایی در جهت وجود فرازمینیها در گذشته که عنوان موجودات فضایی هم خوانده میشوند با استناد به دلایلی جای خو د را در علم جدید باز کرده است . حتما همکلاسی های عزیز کتاب ارابه خدایان را خوانده ویا اسم آن را شنیده اند کتابی که با استناد به آثار تاریخی و طبیعی و افسانه های قدیمی مختلف سعی در اقناع خواننده برای دخالت فرازمینی ها در زندگی بشر دارد. از دوستان می خواهم این مطلب را درباره تونل زمان مطالعه و نظرات خود را بنویسند . ممنون

پروژه اسرار آمیز فیلادلفیا و تونل زمانی که همچنان فعال است

پروژه فیلادلفیا Philadelphia Experiment یا ”پروژه رنگین کمان” یکی از آزمایشات مخفی آمریکا در سال ۱۹۴۳برای ایجاد کردن تونل زمان و مکان بود. این آزمایش به طرز وحشتناکی پایان یافت و اگرچه اثرات آن هنوز در نقاط اطراف بندر فیلادلفیا دیده می شود نیروی دریایی آمریکا که مسئول این پروژه بود همچنان آن را انکار می کند.

آزمایشی که در فیلادلفیا صورت گرفت بعدها به طرز اسرار آمیزی یا پروژه مشابهی به نام ” پروژه مونتاک” در سال ۱۹۸۳ پیوند خورد و حتی پای انسانهای عصر آینده و گذشته و حتی بیگانگان را به میان کشید.

برای مشاهده گزارش پرونده نیروی دریایی اینجا را کلیک کنید.http://www.history.navy.mil/faqs/faq21-1.htm

پیش از جنگ و در طول جنگ جنگ جهانی دوم نیروی دریایی آمریکا دست به آزمایشاتی برای نامرئی کردن کشتی ها و هواپیماها زد. این نامرئی کردن به گونه ای بود که رادارها دیگر قادر به ردیابی این وسایل نباشند و به این منظور کل جرم وسیله مورد نظر باید کاملا وارد بعد دیگری از زمان-فضا می شود تا جرم آن قابل ردیابی و بمباران شدن نباشد. تحت نظر بزرگترین فیزیکدانان قرن از جمله “نیکلاس تسلا” و “ جان ون نیومن” این پروژه در مساحتی بیش از ۵۰ هکتار در کنار بندر فیلادلفیا شروع به کار کرد.

[تصویر: 0.402684001293676012_taknaz_ir.jpg]

نیکلاس تسلا در میان امواج الکتریسیته…زندگی پر از راز او و مرگ جعلی اش توسط دولت آمریکا بسیار شک برانگیز است در حالیکه اعلام شد او در سال ۱۹۵۷ مرده است جسدش به هیچ کس نشان داده نشد و شاهدان عینی او را در سال ۲۰۰۱ نیز زنده دیده اند در حالیکه همچنان دست به آزمایشات غیر قابل بخشش و قربانی کردن انسانها می زند.

[تصویر: 0.427776001293676012_taknaz_ir.jpg]

جان فوون نیومن – همکار تسلا که مسئول برژه فیلادلفیا و مونتاک بود. بیش از ۴۰۰ دانشمند یهودی – آلمانی روی این پروژه کار می کردند که انیشتن نیز در میان آنها بود.

در آزمایشات اولیه با کمک دستگاههای بسیار عجیبی که تسلا ساخته بود تیم پژوهشی قادر بود وسایل کوچکی مثل میز و صندلی را ناپدید کند – به بعدی ناشناخته وارد کند و سپس آنها را بازگرداند.

 


ادامه مطلب
[ دو شنبه 7 اسفند 1391برچسب:, ] [ 20:51 ] [ فارغ التحصیلان ]
[ ]

مستند وابسته

                          سلام دوستان

                           چند روز پيش يعني در ايام دهه فجر يه مستندي در بخش هاي خبري سيما پخش ميشد با موضوع وابستگي محدرضا پهلوي به دولتمردان غربي / اگه ميشه رفقاي خوبم نظرشونو درباره صحت و سقم موارد پخش شده اعلام بفرمايند / باتشكر

قادري 

[ 2 اسفند 1391برچسب:, ] [ 14:39 ] [ ]
[ ]

شعر مولانا

دلا نزد کســـــــــــی بنشین که او از دل خبر دارد
به زیــــــــــــر آن درختــــی رو که او گلهای تر دارد
در این بازار مکاران مرو هر ســـــــــــو چو بیکاران
به دکان کســــــی بنشین که در دکان شکر دارد
ترازو گر نداری پس تو را زو رهزند هـــــــــــــر کس
یکی قلبــــــــــــــــــی بیاراید تو پنداری که زر دارد
تو را بر در نشانــــــــــــــــــد او به طراری که میآید
تو منشین منتظـــــــر بر در که آن خانه دو در دارد
به هر دیگی که میجوشـد میاور کاسه و منشین
که هر دیگی که میجوشـد درون چیزی دگـــر دارد
نه هر کِلکی شکـــــــــر دارد, نه هر زیری زبر دارد
نه هر چشمــــی نظر دارد, نه هر بحری گهر دارد
بنال ای بلبل دستان ازیرا نالــــــــــــــــــه مستان
میان صخــــــــــــــــــــــــــره و خارا اثر دارد اثر دارد
بنه ســـــــر گر نمیگنجی که اندر چشـمه سوزن
اگر رشتــــــــــه نمیگنجد از آن باشد که سـر دارد
چراغست این دل بیدار به زیر دامنــــــــــش میدار
از این باد و هــــــوا بگذر هوایش شـور و شر دارد
چو تو از باد بگذشتی مقیــم چشمهای گشتی
حریف همدمی گشتـــــــــی که آبی بر جگر دارد
چو آبت بر جگــــــــــــر باشد درخت سبز را مانی
که میوه نو دهد دایم درون دل ســـــــــــــــفر دارد

[ سه شنبه 1 اسفند 1391برچسب:, ] [ 10:20 ] [ فارغ التحصیلان ]
[ ]

امسال آجيل نمي خريم

                           

                               سلام دوستان
همه ماها خوب میدونیم که اصلاً اوضاع خوبی توی کشور جریان نداره . قصد نداریم کسی رو متهم کنم. قصد شعار دادن نداریم. مشکل از این حرفا رد شده. این نوشته نه سیاسیه و نه قصد تحلیل اوضاع داره و نه دنبال متهم میگرده. این نوشته عین یه درده که این روزا داره یواش یواش عین خوره همه چیزو میخوره و جلو میره.

متاسفانه یک مشت دلال مثل زالو و کفتار به جون مردم افتادن و هر روز یک چیزی بهونه میکنن تا خون بیشتری از بدن بی رمق مردم بکشن . از ارز و طلا و ماشین و مسکن گرفته تا ارزاق عمومی و ... حالا چشممون به جمال آجیل هم روشن شد!!! من واقعاً نمیفهمم چه اتفاقی افتاده که آجیل توی یک هفته باید 2-3 برابر بشه!!! اگه تولید کننده سودی میبرد آدم برای خودش توجیه میکرد که لااقل آدمای زحمت کش سود بردند ولی متاسفانه زالوها و کفتارها به صف شدن تا شیره جون کشاورزو با مزه خون مردم یکجا بالا بکشن.

الان خیلی از هم وطنامون حتی دیگه توان سیر کردن شکم خودشون و خانواده شونو ندارن. توان خرید یه دست لباس رو ندارن. توان تامین هزینه تحصیل بچه اشونو ندارن ...

حالا چرا بحث آجیلو وسط کشیدم، شاید هنوز برای خیلی از ماها 300-400 تومن هزینه آجیل عید اونقدر نباشه که توان مالیمونو تحت فشار بزاره اما این پول میتونه شب عید یه خانواده رو برقرار کنه. میتونه هزینه خوراک 1 ماه یک خانواده رو تامین کنه. قصدم این نیست که بگم بیاییم پول آجیلو به اونایی که نیازمندن و آبرودار کمک کنیم. قصدم اینه که بگم بیاییم" با هم و برای هم بودنو" تمرین کنیم. نخریدن و نخوردن آجیل کسی رو نمیکشه . اما خریدنش یک مشت مفت خور دلالو ( صنف و بازار به دل نگیرن منظورم دلالهاست ) خرکیف میکنه و صد البته جری تر که دفعه بعد یک چیز دیگه و یک شکل دیگه براشون عامل مکیدن خون مردم بشه. قصدم اینه که بیاییم به جای شعار دادن و عمل نکردن ، اینبار بدون شعار عمل کنیم. بیاییم پوزه دلال جماعتو بمالیم زمین تا حواسش جمع بشه که نه بابا، دیگه از اون خبرا نیست.

اگر 15 میلیون خانواده بطور متوسط 100 هزار تومن توی جیب دلالای آجیل بکنن، همین یک قلم میشه 1500 میلیارد تومن!!! پولی که بلافاصله میره توی یک مسیر دیگه و هر بار فربه تر و فربه تر میشه و دمار مردمو درمیاره .

حرف ساده است. بیاییم امسال آجیل نخریم و یک نوشته قشنگ روی سفره هفت سینمون، میزمون بزاریم که برای چی اینکارو کردیم. اگر کسی دوست داشت (دوست داشت بدون هیچ اجباری) میتونه معادلشو به افراد نیازمند اطرافش یا مثلاً به زلزله زده هایی که یک زمستون وحشتناکو گذروندن کمک کنه تا اونها هم یه کمی عید داشته باشن یه کمی مرهم آلامشون باشیم یه کمی "بگیم" هموطن ما کنارت هستیم. نه اینکه با یه نوشته توی فیس بوک ... با گفتن 4 تا جمله توی جمع ابراز هم دردی بکنیم . میتونیم با پولش مواد خوراکی، لباس، یا هر چیز ضروری دیگه تهیه کنیم و ببریم دم خونه یه آدم زحمتکش که روزگار نامرد دستشو خالی کرده، زنگو بزنیم و بزاریم پشت در و بریم. اگر هم دوست نداشتیم پولشو بزاریم جیب خودمون. حداقل نزاشتیم یه مشت مفت خور بخورن و ببرن و به ریشمون بخندن.



بعضی ها فکر میکنن: مگه میشه! عیده! آبرومون...! ... ما که فکر میکنم میشه و قشنگتر هم هست. آبروی آدم به اینه که انسان باشه. آبرویی که بند 4 تا تخمه و آجیل باشه همون بره بهتره.

ما (یه تعدادی از دوستان) تصمیم گرفتیم  كه نه خودمون آجیل میخریم و نه جایی میخوریم. هر جا هم که بریم برای دید و بازدید یه کارت به سینه‌مون میزنیم و روش مینویسیم چرا اینکارو کردیم. سر سفره هفت سینمون هم یک نوشته خواهیم گداشت و موقع پذیرایی مهمون روی میز میزاریم که هزینه آجیل امسالو به نیازمندان دادیم. تا این مسئله جا بیفته

توی این روزای بی کسی، یه کمی کس و کار هم دیگه باشیم.

امیدوارم با انتشار این موضوع و عمل به اون
- نخریدن آجیل
- نخوردن آجيل
- اگر دوست داشتید هزینه کردن پولش برای افراد نیازمند دور وبر خودتون
هر کدوم سهم خودمونو ادا کنیم. از آجیل شروع کنیم، اگر خوب بود سراغ چیزای دیگه هم میریم


لطفا نگیم "مردم" وقتی می فهمن یه چیزی می خواد کمیاب بشه میرن بیشتر می خرن... ما خودمون "مردم" رو تشکیل می دیم. ما حاضر نیستیم خودمون سختی بکشیم چون فکر می کنیم بعضی ها می رن می خرن و می گیم چه فایده پس این ها بی نتیجست.. مشکل اینجاست که زمانی که وجدانمون بهمون می گه ما باید از یه جا شروع کنیم، با این تفکرات سر وجدانمونو کلاه می ذاریم..
پس همین مردم خود ما هستیم. از خودمون شروع کنیم. توی این جمعیت اگه خود ما ، کسایی که این متنو می خونن یه عدشونم این کارو انجام بدن دفه ی بعدی چند نفر دیگه باهامون هم راه می شن. اول هر کاری سخته اما زمانی که وحدت رو یاد بگیریم همه چیز درست می شه.
این چرخه معیوب رو خودمون درستش کنیم. این یک کار که ازمون بر میاد
 
قادری
[ یک شنبه 28 بهمن 1391برچسب:, ] [ 13:50 ] [ ]
[ ]

کودکان از خدا چه می خواهند...


 
اگر دل درد گرفتیم نسل دکترها که آمپول می‌زنند منقرض شود تا هیچ دکتری نتواند به من آمپول بزند!

ای خدای مهربان! پدر من آرایشگاه دارد. من همیشه برای سلامت بودن او دعا می‌کنم. از تو می‌خواهم بازار آرایشگاه او و همه آرایشگاه‌ها را خوب کنی تا بتوانم پول عضویت کانون را از او بگیرم چون وقتی از او پول عضویت کانون را می‌خواهم می‌گوید بازار آرایشگاه خوب نیست!

خدای عزیزم! من تا حالا هیچ دعایی نکردم. میتونی لیستت رو نگاه کنی. خدایا ازت میخوام صدای گریه برادر کوچیکم رو کم کنی!

خدایا! یک جوری کن یک روز پدرم من را به مسجد ببرد.

خدای عزیزم! در سال جدید کمک کن تا مادربزرگم دوباره دندان دربیاورد آخر او دندان مصنوعی دارد!

آرزوی من این است که ای کاش مامان و بابام عیدی من را از من نگیرند. آنها هر سال عیدی‌هایی را که من جمع می‌کنم از من می‌گیرند و به بچه‌ آنهایی می‌دهند که به من عیدی می‌دهند!

بسم الله الرحمن الرحیم. خدایا! از تو می‌خواهم که برادرم به سربازی برود و آن را تمام کند. آخه او سرباز فراری است. مادرم هی غصه می‌خورد و می‌گوید کی کارت پایان خدمت می‌گیری؟

ای خدا! کاش همه مادرها مثل قدیم خودشان نان بپزند من مجبور نباشم در صف نان بایستم!

خدایا! کاری کن وقتی آدم‌ها می‌خوان دروغ بگن یادشون بره!

خدا جون! تو که اینقدر بزرگ هستی چطوری میای خونه ما؟ دعا می‌کنم در سال جدید به این سؤالم جواب بدی!

خدایا! یک برادر تپل به من بده!!

ای خدا! کاری کن که دزدان کور شوند ممنونم!

خدایا! در این لحظه زیبا و عزیز از تو می‌خواهم که به پدر و مادر همه بچه‌های تالاسمی پول عطا کنی تا همه ما بتوانیم داروی "اکس جید" را بخیریم و از درد و عذاب سوزن در شبها رها شویم و در خواب شبانه‌یمان مانند بچه‌های سالم پروانه بگیریم و از کابوس سوزن رها شویم.

دلم می‌خواهد حتی اگر شوهر کنم خمیر دندان ژله‌ای بزنم!

خدایا! شفای مریض‌ها را بده هم چنین شفای من را نیز بده تا مثل همه بازی کنم و هیچ‌کس نگران من نباشد و برای قبول شدن دعا 600 عدد صلوات گفتم ان شاء الله خدا حوصله داشته باشد و شفای همه ما را بدهد. الهی آمین.

خدایا! دست شما درد نکند ما شما را خیلی دوست داریم!

خدایا! تمام بچه‌های کلاسمان زن داداش دارند از تو می‌خواهم مرا زن دادش دار کنی!

ای خدای مهربان! من سالهاست آرزو دارم که پدرم یک توپ برایم بخرد اما پدرم بدلیل مشکلات نتوانسته بخرد. مطمئن هستم من امسال به آرزوی خودم می‌رسم. خدایا دعای مرا قبول کن..

ای خدای مهربان! من رستم دستان را خیلی دوست دارم از تو خواهش می‌کنم کاری کنی که شبی او را در خواب ببینم!

ای خدایی که خانممون گفته از بابا و مامان هم مهربونتری! کاش دوباره آقای احمدی‌نژاد (!) به شهر ما می‌اومد و دستور میداد کوچه ما را آسفالت کنند تا مامانم مجبور نباشه هر روز کفشامو توی کوچه با آفتابه بشوره تا گلشون پاک بشه!

کاشکی من یه مغازه توپ فروشی داشتم تا دیگه مجبور نمی‌شدم به جای توپ‌هایی که همسایه‌مون پاره می‌کرد، توپ نو بخرم!

خدایا ماهی مرا زنده نگه دار و اگر مرد پیش خودت نگه دار و ایشالله من بتوانم خدا را بوس کنم و معلم‌مان هم مرا بوس کند!!

خدیا! دعا می‌کنم که در دنیا یک جاروبرقی بزرگ اختراع شود تا دیگر رفتگران خسته نشوند!

ای خدا! من بعضی وقت‌ها یادم می‌رود به یاد تو باشم ولی خدایا کاش تو همیشه به یاد من بیوفتی و یادت نرود!

خدای عزیزم! سلام. من پارسال با دوستم در خونه‌ها را می‌زدیم و فرار می‌کردیم. خدایا منو ببخش و اگه مُردم بخاطر این کار منو به جهنم نبر چون من امسال دیگه این کار رو نمی‌کنم!

آرزو دارم بجای این که من به مدرسه بروم مادر و پدرم به مدرسه بروند. آن وقت آنها هم می‌فهمیدند که مدرسه رفتن چقدر سخت است و این قدر ایراد نمی‌گرفتند!

خدایا مهدکودک از خانه ما آنقدر دور باشد که هر چه برویم، نرسیم. بعد برگردیم خانه با مامان و کیف چاشتم. پاهای من یک دعا دارند آنها کفش پاشنه بلند تلق تلوقی (!) می‌خوان دعا می‌کنند بزرگ شوند که قدشان دراز شود!

خدایا! برام یک عروسک بده. خدایا! برای داداشم یک ماشین پلیس بده!

خدایا! می‌خورم بزرگ نمیشم! کمکم کن تا خیلی خیلی بزرگ شوم!  

خدایا! من دعا می‌کنم که گاو باشم (!) و شیر بدهم تا از شیر، کره، پنیر و ماست برای خوراک مردم بسازم!

من دعا می‌کنم که خودمان نه، همه مردم جهان در روز قیامت به بهشت بروند.
خدای مهربان! من یک جفت کفش می‌خواهم بنفش باشد و موقع راه رفتن تق تق
کند مرسی خدایا!

خدایا! من یک دوستی دارم که پدرش کار نمی‌کند فقط می‌خوابد و همین طور تریاکی است! خدایا کمک کن که از این کار بدش دست بردارد. خدایا ظهور آقا امام زمان را زود عنایت فرما.

عرفانی

[ پنج شنبه 26 بهمن 1391برچسب:, ] [ 13:34 ] [ فارغ التحصیلان ]
[ ]

انتقاد از سریال زمانه

سلام جناب قادری عزیز

می خواستم نظرتون را در مورد سریال زمانه جویا شوم . شما که منتقد صدا و سیما هستید حتما سریال زمانه را هم دنبال می کنید . راستش من شاید در طول سه یا چهار سال ، سریال زمانه تنها سریالی است که جریانش را دقیق دنبال می کنم . تا قسمت دیشب خیلی خوشم اومده بود و حس می کردم به نوعی برخی مشکلات کوچک اول زندگی را که می تواند بعدا بزرگ و مشکل ساز شوند مثل دروغ گفتن یا پنهانی کاری را کردن و خیلی چیزهای دیگه ، بیان می نمود ولی در قسمت دیشب ، منوچهر یه جمله ای گفت که من فکر می کنم کل فیلم را زیر سئوال برد . شاید یه جوری می خواست طرز فکر منوچهر را بیان کند ولی در کل این جمله درستی نبود که از تلویزیون و به قول امام ( ره ) از دانشگاه انسان سازی بیرون اومد . حتما می دونید که منظورم جمله ای است که موقعی که نیکخواه فوت دکتر داوودی را به بهزاد و منوچهر توضیح می داد از دهن منوچهر بیرون اومد . جناب قادری عزیز نظر شما در مورد این فیلم و مخصوصا این پلان چیست ؟

از دوستان دیگه هم خواهش می کنم اگه در این مورد نظری دارند ، بفرمایند .

موسوی

[ سه شنبه 24 بهمن 1391برچسب:, ] [ 17:3 ] [ فارغ التحصیلان ]
[ ]

دوباره می شود آری ...

به جاي كشت، كشاورز را درو كردند.

به جاي نان،

به تساوي گلوله قسمت شد.

توان كارگران را

دوباره ظلم خريد.

دوباره

زاغه نشينان

به زاغه برگشتند.

دوباره طاهره ها

از گرسنگي مردند.

دوباره راضيه بر فقر خويش

راضي شد.

                       ٭٭٭

شب از عدالت خود قصه هاي كاذب ساخت.

دوباره بر سر اين خاك،

ديو وحشت و مرگ،

نشست و گفت :

         كه خرزهره بهتر از ياس است.

سموم زرد خزان زد به جنگل انبوه.

دوباره بر نفس عاشقان آزادي

نفير ديو وزيد و چراغ ها را كشت.

دوباره

      ساده ترين حرف

تيرباران شد.

دوباره

هرچه زمين بود

        گور ياران شد.

دوباره

هرچه كه رشتيم

         پنبه شد در باد.

                    ٭٭٭

هلا ! توان همه عاشقان در ميهن،

هلا ! توان همه عاشقان در تبعيد،

دوباره مي شود، آري،

به باغ گل روياند.

دوباره مي شود، آري

به دشت سبزه نشاند.

دوباره مي شود از خانه هاي شاد گذشت.

دوباره مي شود از كودكان

            ترانه شنيد.

دوباره مي شود از عشق گفت و زيبا شد.

دوباره مي شود، آري،

اگر بپيونديم

به ديدگان پر از انتظار شب زدگان.

دوباره مي شود، آري،

اگر شكسته شود

شب سكوت و

شب ترس و ياس ما،

ياران،

هلا ! توان همه عاشقان در تبعيد،

هلا ! توان همه عاشقان در ايران.

« مینا اسدی »

[ سه شنبه 24 بهمن 1391برچسب:, ] [ 10:18 ] [ فارغ التحصیلان ]
[ ]

حواست بهش باشه

ﺑﭽﻪ ﮐﻪ ﺑﻮﺩﯾﻢ ، ﻭﻗﺘﯽ ﻣﺮﯾﺾ ﻣﯽ ﺷﺪﯾﻢ
ﻭﻓﺘﯽ ﺁﻗﺎ ﺩﮐﺘﺮﻩ ، ﻣﯽ ﭘﺮﺳﯿﺪ ...
ﺑﮕﻮ ﮐﺠﺎﺕ ﺩﺭﺩ ﺩﺍﺭﯼ؟ ﭼﺘﻪ
ﺯﻝ ﻣﯽ ﺯﺩﯾﻢ ﺑﻪ ﻣﺎﻣﺎﻧﻤﻮﻥ؟ !!
ﯾﺎﺩﺗﻮﻧﻪ ...
ﻣﻨﺘﻈﺮ ﻣﯽ ﺷﺪﯾﻢ ﺗﺎ ﺍﻭﻥ ﺑﮕﻪ ﻣﺮﯾﻀﯽ ﻣﻮﻥ ﭼﯿﻪ؟؟ ...
ﻭ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩﻥ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺍﻭﻥ ﻣﯽ ﺳﭙﺮﺩﯾﻢ؟ ...
ﭼﻮﻥ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺩﻭﻧﺴﺘﯿﻢ ﻣﺎﺩﺭﻣﻮﻥ، ﻫﻤﻮﻥ ﺍﺣﺴﺎﺳﯽ ﺭﻭ ﺩﺍﺭﻩ
ﮐﻪ ﻣﺎ ﺩﺍﺭﯾﻢ ...
ﺣﺘﯽ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﻣﻮﻥ ﺑﯿﺸﺘﺮ ، ﺩﺭﺩﻣﻮﻥ ﺭﻭ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻣﯽ ﮐﻨﻪ ...
ﺣﺎﻻ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻡ ﺑﮕﻢ ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺭﻭ ﯾﺎﺩﺕ ﻣﯿﺎﺩ؟
ﺧﺐ ، ﺗﻮ ﺟﻮوﻥ ﺷﺪﯼ ، ﺍﻭﻥ ﭘﯿﺮ ﺷﺪﻩ !!!

ﺣﻮﺍﺳﺖ ﺑﺎﺷﻪ ﺑﻬﺶ ...

ﺣﺎﻻ ﻭﻗﺘﺸﻪ ، ﺗﻮﺍﻡ ﻣﺜﻞ ﺑﭽﮕﯽ ﻫﺎﺕ ﺍﮔﻪ ﺍﻭﻥ ﻣﺮﯾﺾ ﺷﺪ ...
ﺣﺴﺶ ﮐﻨﯽ!!!
ﺣﺎﻻ ﺍﻭﻥ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻧﯿﺎﺯ ﺩﺍﺭﻩ ، ﺣﺘﯽ ﺍﮔﻪ ﺣﺮﻓﯽ ﻧﺰﻧﻪ ...
ﻣﺜﻞﻫﻤﯿﺸﻪ !!!
ﺣﻮﺍﺳﺖ ﺑﻬﺶ ﺑﺎﺷﻪ ...
 
(عرفانی)
[ پنج شنبه 19 بهمن 1391برچسب:, ] [ 10:42 ] [ فارغ التحصیلان ]
[ ]

دستها


یک توپ بسکتبال تو دست من تقریباً 19 دلار می ارزه .

یک توپ بسکتبال تو دست مایکل جوردن تقریباً 33 میلیون دلار می ارزه.

بستگی داره تو دست کی باشه .


یک توپ بیس بال تو دست من شاید 6 دلار بی ارزه .

یک توپ بیس بال تو دست راجر کلمن 4.75 میلیون دلار می ارزه.

بستگی داره تو دست کی باشه .

-------------------------------------------------

یک راکت تنیس تو دست من بدون استفاده است .

یک راکت تنیس تو دست آندره آقاسی میلیونها می ارزه ...

بستگی داره تو دست کی باشه .

-------------------------------------------------

یک عصا تو دست من می تونه یه سگ هار رو دور کنه .

یک عصا تو دست موسی دریای بزرگ رو می شکافه .

بستگی داره تو دست کی باشه .

-------------------------------------------------

یک تیرکمون تو دست من یک اسباب بازی بچگانه است .

یک تیرکمون تو دست داوود یک اسلحه قدرتمنده .

بستگی داره تو دست کی باشه .

-------------------------------------------------

دوتا ماهی و پنج تیکه نون تو دست من دوتا ساندویچ ماهی میشه .

دوتا ماهی و پنج تیکه نون تو دستای عیسی هزاران نفر رو سیر میکنه .

بستگی داره تو دست کی باشه .

-------------------------------------------------

همونطور که می بینی، بستگی داره تو دست کی باشه .

پس دلواپسی ها، نگرانی ها، ترس ها، امیدها، رویاها، خانواده ها

و نزدیکانت رو به دستان

خدا بسپار چون ...

بستگی داره تو دست کی باشه .

-------------------------------------------------

این پیام تو دستای توست .

باهش چی کار می کنی؟

بستگی داره تو دستای کی باشه !

روز خوبی داشته باش

صبوری

[ چهار شنبه 18 بهمن 1391برچسب:, ] [ 19:31 ] [ فارغ التحصیلان ]
[ ]

اصول شش گانه

دوستان عزیزی که تاریخ دبیرستان را تدریس می کنند ،  حتما در کتاب تاریخ معاصر ایران این روزها به درس اصول شگانه و انقلاب سفید رسیده اند و باید آن را تدریس کنند . متاسفانه هم در این کتاب و هم در کتاب تاریخ ایران و جهان 2 بندهای اصول شش گانه آورده نشده است برای یادآوری دوستان عزیز این اصول در این مجال آورده شده است امید است که مورد استفاده دوستان واقع شود .


که البته بعدها اصول دیگری به این شش اصل اضافه شد و با نام انقلاب سفید مطرح شد .


[ چهار شنبه 18 بهمن 1391برچسب:, ] [ 19:3 ] [ فارغ التحصیلان ]
[ ]

سعديا

                             جناب سعدی فرموده بودند :
بر احوال آن مرد باید گریست | که دخلش بود نوزده ، خرج بیست !
.
.
که اگه الان بود باید میگفت :
بود حال و احوال آن مرد زار | که دخلش ریال است ، خرجش دلار

علی اصغر قادری

[ جمعه 15 بهمن 1391برچسب:, ] [ 9:8 ] [ ]
[ ]

نامه‌اي به بهتر از جانم پرايد

                               ابراهیم رها در روزنامه اعتماد نامه ای برای محبوبش " پراید " نوشته که جالبه:

روزگار، ما را به جايي رسانده كه به پرايد نامه بنويسيم. (فكر كن!) پرايد عزيزم، شنيده‌ام مرز هجده ميليون تومان را رد كرده‌اي.‌اي قشنگ‌تر از پريا از اين به بعد، انصافا، تنها تو كوچه نريا. چون با اين وضعيت زورگيري، اختلاس و... كلا بچه‌هاي محل دزدن... و خداي نكرده زبانم لال يكجا تو رو مي‌دزدند.

پرايد خوبم، انژكتورت را قربان، ‌اي لاستيكت تو حلقم، ‌اي فداي برجستگي صندوق عقب تو، ‌اي دور رينگت بگردم، فكر مي‌كردي يك زمان به مدد تلاش شبانه روزي مسوولان هجده ميليون تومان بشوي؟!

اي پرايد، ‌اي نازنين، ‌اي ماكسيما مخفي، ‌اي طرح ژنريك بنز، ‌اي پرادو مينيمال تو الان در شرايطي هستي كه مي‌توان لنت‌هايت را طوطياي چشم كرد. تو الان در موقعيتي هستي كه دود اگزوزت صد مرتبه از هواي فرحزاد مصفي‌تر است! تو چنان مقام و منزلتي داري كه مردم عاشق جيب چاك تو هستند. يعني قيمتت جيب جر مي‌دهد، باقلوا! من در حسرت آن لحظه خواهم سوخت كه سايپا سر در كارخانه‌اش بيلبورد بزند «اين ور پرايد اوفينا/ اون ور پرايد اوفينا».

اي تراول چك متحرك، ‌اي هر دور لاستيك تو شيش ماه كار كردن من، ‌اي كه ديروز در حد غضنفر بودي و امروز اما يك پا «ارزو» شدي. همينطور كه در خيابان‌ها حركت مي‌كني و از مردم دل مي‌بري به جان مسوولان با بالا گرفتن برف پاك‌كن‌هايت دعا كن. آنها و فقط آنها چنان در حوزه اقتصاد كيمياگري بلد بودند، كه توانستند نه مس، كه لگني مانند تو را طلا كنند؛ طلاي هجده عيار! باز من نمي‌دانم چرا اين مردم ناسپاس از مسوولان انتقاد مي‌كنند. قيمت پرايد امروز، قيمت زانتياي يك سال پيش است. آيا اين امر به راحتي به دست مي‌آيد؟ اين دوستان ناممكن‌ها را براي ما ممكن كرده‌اند. ‌اي الهي آخ و همينطور بچه‌ها متشكريم از بيخ.

قادری

[ جمعه 15 بهمن 1391برچسب:, ] [ 8:39 ] [ ]
[ ]

جرج اورول و دو اثر جاودانه

مزرعه حیوانات(قلعه حیوانات)

بر روی جلد این کتاب نوشته شده تاکنون میلیونها نفر این کتاب را خوانده اند.

این کتاب سرنوشت محتوم تمام انقلابهای دنیاست.

نویسنده این کتاب روزنامه نگار موفقی بود که برای سر در آوردن از زندگی بی خانمانهای پاریس

سرزمین خود انگلستان را رها کرد و سه سال بین بی خانمانهای پاریس زندگی کرد.

درین کتاب که با زبان تمثیل نوشته شده عده ای از حیوانات تصمیم می گیرند صاحب مزرعه جونز را بیرون کنند تا خود سرنوشت خویشتن را اداره نمایند.و هفت قانون برای مزرعه تعریف می شود.اما به مرور....

مثلا قانون همه حیوانات با هم برابر و برادرند تبدیل می شود به همه حیوانات با هم برابر و برادرند اما برخی برابر تر و برادر ترند.

آخرین جمله این کتاب این است:چهره خوکها و انسانها از یکدیگر قابل تشخیص نبود.

دوستان عزیزم حجم این کتاب بسیار کم است اگر تاکنون با میلیونها نفری که آن را خوانده اند همراهی نکرده اید فرصت را بیشتر ازین از دست ندهید.

1984

تعجب نکنید اسم کتاب همین است :1984 این کتاب به عنوان بهترین رمان تاریخ تا به امروز نامگذاری شده است.خود نویسنده در سال 1947 فوت کرده است.در حقیقت این کتاب تصور او بوده از آینده ای که هرگز ندید.پیش فرض او در نوشتن کتاب این است که جنگ جهانی سوم درگرفته و جهان با بمب اتمی ویران شده و حزب کمونیست قدرت را به دست گرفته است.سراسر این کتاب پارادوکسی تلخ از تبلیغات حزب حاکم است:سه شعار محوری جامعه این است:1.جنگ صلح است.2.نادانی توانایی است.3.آزادی بندگی است.نام وزارت شکنجه وزارت عشق است و نام وزارت قحطی وزارت فراوانی است.تمام لذات زندگی ممنوع است.تاریخ نوشته نمی شود تا سیاستمداران راحت تر دروغ بگویند.و آنچه را در گذشته روی داده تحریف کنند.ازدواج فقط برای فرزندآوری است.فرزندانی که در خدمت حزب باشند و در موقع لزوم پدر و مادر خود را لو دهند.در وزارت عشق هرکسی با نقطه ضعفش شکنجه می شود....

در جایی شخصیت اصلی داستان به دختری که تازگی با او آشنا شده می گوید از هرچه نجابت و پاکی است متنفرم به من بگو فاسد هستی تا دوستت داشته باشم.دختر می گوید :عزیزم من تا مغز استخوان فاسدم....

حسین پور

[ جمعه 14 بهمن 1391برچسب:, ] [ 1:1 ] [ ]
[ ]

لطیفه

سلام بچه ها خسته نباشین البته ببخشین منظورم از بچه ها کودکان نیست ها منظورم دوستان با مرام است . به بهانه میلاد پیامبر و امام جعفر صادق ، چند لطیفه پیدا کردم و تو وبلاگ گذاشتم امیدوارم که با خوندن همشون حداقل یک بار خنده بر لبانتان بنشیند .

فقط یه ایرانی میتونه شامپو رو تو یه هفته تموم کنه و تهش رو با آب قاطی‌ کنه و یک ماه بیشتر استفاده کنه


****************************


سیب تا حالا 3تا کار مهم کرده!!
اول حوا رو گول زد،
بعد نیوتن رو از خواب بیدار کرد،
و در آخر نظر آقای استیو جابز - رئیس کمپانیAppLe - رو به خودش جلب کرد


***************************
پسرى براى هدیه تولدش از پدرش تقاضاى یک هفت تیر واقعى داشت.
پدر: چى؟ عقل از سرت پریده؟
پسر: من یک هفت تیر درست و حسابى واقعى مى‏خواهم که بتوانم با آن خوب شلیک کنم.
پدر: دیگه بسه، حرف حرفه منه یا حرف تو؟
پسر: البته تو پدر، اما اگر یک هفت تیر واقعى داشتم…


*****************************
برنده جایزه نوبل ادبیات در زمان تقدیم جایزه خود به همسرش گفت:
“این جایزه را به همسر عزیزم تقدیم می کنم که با نبودش باعث شد من بتوانم این کتاب را تمام کنم!”


*****************************
یارورو میکنن رئیس صدا و سیما، بعد از دو روز بر کنارش میکنن. رفیقاش ازش می‌پرسند: چی شد؟ میگه: هیچی فقط وسط اذون آگهی پخش کردیم!


*****************************
غضنفر میره کولر بخره، یارو میگه کولر آبی میخوای؟ میگه: فرقی نمیکنه، قرمز بده.


*****************************
گرگه در خونه بزبزقندی رو میزنه ؟
شنگول میگه : کیه ؟
گرگه میگه : منم آقا گرگه …
شنگول و منگول و حبه انگور تحت تاثیر صداقتش قرار میگیرن و درو باز میکنن …


****************************
یه سئوالی داشتم مامان شما هم از قسمت فر اجاق گاز به جای انباری استفاده می کنه ؟


****************************


ﻣﻦ ﻫﺮﮔﺰ یک ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺭﻭ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﻧﻤﯿﮑﻨﻢ ! ﻗﺸﻨﮓ ﯾﻪ ۶ ، ۷ ﺑﺎﺭ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﮐﻪ ﻣﻄﻤﺌﻦ ﺷﻢ !


**************************
در یخچال ارتباط مستقیم با حال و روحیه آدم داره :
وقتی خوشحالی میری در یخچالو وا میکنی
وقتی ناراحتی میری در یخچالو وا میکنی
وقتی کسلی میری در یخچالو وا میکنی
داری با تلفن حرف میزنی میری در یخچالو وا میکنی
وقتی نمیدونی چته میری در یخچال و وا میکنی
اَصَن باز کردن الکی در یخچال یه حالی میده !!!


**************************
دختره میره لوازم التحریری و میگه

آقا کارت پستال تو تنها عشق منی رو دارید؟…

مرده میگه : بله داریم. میگه : پس ۱۲تا بدید لطفا..!!!

 

[ دو شنبه 9 بهمن 1391برچسب:, ] [ 22:2 ] [ فارغ التحصیلان ]
[ ]

میلاد نبی اکرم ( ص ) مبارک باد

دلم به یاد تو امشب لبالب از شور است
تو کیستی که حریمت چو کعبه مشهور است؟
میلاد با سعادت پیامبر اکرم ( ص ) و امام جعفر صادق ( ع ) بر همه مسلمان ، دوستان عزیز و علی الخصوص بر فارغ التحصیلان رشته تاریخ ورودی 76 دانشگاه تبریز گرامی باد .

[ دو شنبه 9 بهمن 1391برچسب:, ] [ 19:52 ] [ فارغ التحصیلان ]
[ ]

آی آراز طوفان ائله !...

آی آراز طوفان ائله !...

  • آی آراز، بیر دالغا وور، دریا کیمی طوفان ائله

ظالمین ییخ قصرینی، اؤز باشینا ویران ائله

 

زوره محکوم ائیله‌ییب، ایندی طبیعت بیزلری

زور دئیه‌ن جلّاد ایله، بیزلر آرا دیوان ائله

 

بیر هجوم ایله داغیت، شیطانلارین کاشانه‌سین

او فساد و فتنه قصرین، خاک‌له یکسان ائله

 

وئرمه امکان بوندان آرتیق هر شرفسیز انسانا

آز بو یولسوز کسلری، دل مولکونه سلطان ائله

 

تؤکدو ناحق، سئل کیمی، بیهوده قارداشلار قانین

کئچمیشی سال خاطره، بیر قانه یوز مین قان ائله

 

سو ده‌ییل سندن آخان، قانه دؤنن گؤز یاشی دیر

بو اَسَف احوالی گؤر، طوفان قوپار، عصیان ائله

 

بیر ـ بیریندن، سن بو قان قارداشلارین سالدین اوزاق

گل بو سرگردانلارین، هر موشگولون آسان ائله

 

بیر قیلیج تک اورتادان کسدین محبّت رشته‌سین

آز بو مئیداندا شرارت مرکبین جولان ائله

 

قاضی اول، انصافه گل ، حکم زامان وئر تازه‌‌دن

غصب اولان تورپاقلاری، وابستة‌ ایران ائله

 

کؤکله‌مه هجران سازین، دل سوزونو آرتیرما چوخ

وصلدن سال صحبتی، گل چارة هجران ائله

 

قارداشی ـ قارداشا چاتدیر، جانی هجراندان قوتار

بو آغیر بیر خسته‌لیک‌دیر، خسته‌یه درمان ائله

 

نه «‌شمالی »‌ نه « جنوبی»؟ آت بو چیرکین سؤزلری

مولک ایراندیر تماماً، دونیایا اعلان ائله ( 1)

 

لعنت او شاهه کی، وئردی باده ملک ایرانی

یاده سالدیقجا او شاهی، لعن ائله، افغان ائله

 

فتحعلی شاه ائیله‌دی، فاحش خیانت ایرانا

سنده خدمت گؤستریب، نقصانلاری جبران ائله

 

تورکمن چای پیمانی، بیر ننگ دیر تاریخده

عُرضه‌سیز شاهین ایشین دونیالره اعلان ائله

 

کئچدی اون یئددی شَهَر روسیّه‌نین چنگالینا

بو جنایاتی گتیر یاده، بوگون عنوان ائله

 

گولستان پیمانی‌دا سیندیردی ایرانین بئلین

بو ایشه باعث‌لره، یارب اؤزون دیوان ائله

 

گل گتیر بو ملّته آزاده‌لیک فرمانینی

ملک ایرانی صفاده روضة رضوان ائله

 

تهمت و تحقیر اوخو، هر سمتیدن یاغماقدادیر

سینه‌وی بیر داغ کیمی، بو اوخلارا قالخان ائله

 

یا اؤزون چک بیر کناره، غصب اولان مرزی گؤتور

یا ایکی روحو سازاشدیر، دل‌لری شادان ائله

 

(عرفانی)

[ شنبه 7 بهمن 1391برچسب:, ] [ 13:5 ] [ فارغ التحصیلان ]
[ ]

ناصر پورپیرار و دوازده قرن سکوت

چند سال پیش شخصی با نام ناصر پورپیرار ولوله ای در محافل تاریخی افکند و کل بنیان تاریخ ایران را با پرسشهایی اساسی زیر سوال برد.اساتید تاریخ او را دیوانه خواندند پورپیرار متقابلا مدعی شد آنها از قبل این تاریخ دروغین نان می خورند.

پورپیرار و تپه های باستانی

وی مدعی شد تپه های باستانی ایران از جمله حسنلو -زیویه -سیلک و سایر تپه ها تاریخ واقعی ایران باستان هستند و آریایی ها که به ایران حمله می کنند مهاجمانی بودند که هرگز ایرانی های اصیل آنها را به رسمیت نشناختند و لغت پارس را برگرفته از پارس سگ می داند که بومیان فلات ایران این نام را به قوم کوروش و داریوش دادند چرا که آنها را مهاجم می دانستند.وی کوروش و داریوش را اصالتا روس و از مذهب یهود می داند و کلمه به کلمه کتیبه بیستون را با زبان روسی و کردی مقایسه می کند و مدعی است که هشتاد درصد کلمات بیستون روسی است درحالیکه باید این کلمات به زبان کردی-که به قول او اصیل ترین زبان ایرانی است -مشابه می بودند.وی مدعی است از حمله آریایها به ایران تا حمله اعراب مسلمان ایرانیان به مدت دوازده قرن در برابر این یهودیان حاکم سکوت کردند.و درواقع اسلام را مکتب رهایی ایرانیان می داند.البته این به آن معنا نیست که روایات رسمی اسلامی را هم پذیرفته است.

پورپیرار و تاریخ اسلام

پورپیرار مدعی است اسلام باعث آزادی ایرانیان از چنگ یهودیان شد و معتقد است تنها سند از طلیعه اسلام قرآن است اما خود قران هم تا قرن چهار هجری نوشته نشده چرا که کاغذ در قرن چهارم از چین به جهان اسلام آمد بنابرین تمام روایات سوزانده شدن قران توسط عثمان و گردآوری قران در قرون اولیه را دروغ می داند.پورپیرار بیش از همه به فهرست ابن ندیم می تازد و این کتاب را نوشته یک یهودی دروغ پرداز میداند و معتقد است هیچکدام از کتابهایی که او مدعی است از ایران پیش از اسلام یا پس از اسلام تا قرن چهار هجری اصلا وجود نداشته اند.و خداینامه ها و نامه تنسر و سایر منابع پیش از اسلام را یکسره رد می کند.ی مذهب تشیع را هم با استناد به تاریخ طبری زاییده دست یهودیان می داند و واقعه غدیر را رد می کند.وی کشته شدن سه خلیفه راشدی را هم کار یهودیان میداند.پورپیرار وبلاگی هم دارد که در آن به دفاع از اندیشه ها و نوشته هایش می پردازد.

راست یا دروغ؟

پورپیرار چنان محکم و مستدل سخن می گوید که در وهله اول رد کردن حرفهایش دشوار است خود او مدعی است که طرح سوال کرده و باید تاریخ ایران باز نویسی شود وی تقسیم تاریخ و ماقبل تاریخ را با استناد به اختراع خط غلط می داند و مدعی است از زمانی که انسان کوزه ای ساخت تاریخ هم آغاز شد.همچنین بنای تخت جمشید را یک بنای ناقص میداند که هیچگاه کسی در آن نزیسته چرا که زندگی درآن به خاطر اصول غلط مهندسی غیر ممکن بوده است.به گفته او این بنا در زمستانها بسیار سرد و در تابستانها بسیار گرم بوده و در بخشهایی از آن پنجره ای وجود نداشته است.او همچنین شاهنامه و نهضت شعوبیه را کار یهودیان دانسته و به شدت به شاهنامه حمله کرده است.

پورپیرار کیست؟

پورپیرار از اعضای سابق حزب توده بوده و در کتاب شش جلدی تاملی در بنیان تاریخ ایران که به گفته خودش هیچ ناشری در ایران آن را چاپ نکرده بنابرین وی در سنگاپور اقدام به چاپ کتابش کرده تمام تاریخ ایران را خیالی توصیف می کند و بیش از همه به کتاب هزاره های گمشده پرویز رجبی و کتاب دو قرن سکوت دکتر زرین کوب می تازد.و این دو مورخ را خیالپرداز معرفی می کند.به طوریکه در تالار ابوریحان دانشگاه تهران با دکتر روزبه زرین کوب-برادرزاده عبدالحسین زرین کوب-به شدت درگیر مشاجره شد.خواندن کتابش برای دوستداران تاریخ خالی از لطف نیست.از یهودی ستیزی اش که بگذریم سولات جالبی طرح می کند که به گفته خودش او نیز جواب را نمی داند.

حسین پور

[ پنج شنبه 6 بهمن 1391برچسب:, ] [ 22:20 ] [ ]
[ ]

شبهای امتحان و سلسله جغدیان

امروز شش بهمن ماه است و سر رسید سال 1379 را باز می کنم به خط لیلا صالحی در آن نوشته شده سلسله جغدیان تاسیس شد.هنوز امتحانات بعضی از دانشگاهها تمام نشده اگر به وبلاگهای مختلف سر زده باشید دانشجویان محترم مطالب جالبی درباره این روزهای دشوار نوشته اند.به عنوان مثال یکی نوشته در ساعات ملکوتی امتحانات من و همه دانشجویان می گوییم خدایا غلط کردم از ترم بعد حتما می خوانم.اگر به خاطر داشته باشید این دعای ساعات ملکوتی ما هم بود که اعضای سلسله جغدیان -وجه تسمیه اش بیدار ماندان تا طلوع صبح دانشجویان شب امتحانی- بودیم یکی دیگر نوشته به خدا سوگند اگر سوالات امتحان را در دست چپ و پاسخ امتحانات را در دست راستم نهند بازهم حال ندارم نگاهی به آنها افکنم.سلسله جغدیان توسط لیلا و سودابه و خدیجه و زینت و سوسن خواهر سودابه پایه گذاری شد به زبان دیگر معتقد به همین سوگند غلیظ و شدید بودند.دیگری نوشته شب امتحان است شیطونه میگه برم درس بخونم.زکی من که گول نمیخورم! سر انجام با پایان امتحانات سلسله جغدیان به دلیل تن پروری و تنبلی بنیانگذارانش فروپاشید و امتحانات به پایان رسید.دلم برای همه بنیانگذاران محترم سلسله تنگ شده ولی به خدا سوگند برای شب امتحان هیچوقت دلم تنگ نمی شود! یادم است عزیزه روی میز پینگ پنگ می نشست و درس می خواند و اشرف طول سالن خوابگاه را گز می کرد.لیلا تا آخرین قطره تعطیلی در بوکان می ماند.من و سودابه هم که شلمان بودیم و سر ساعت دوازده می خوابیدم حالا چه درس خوانده بودیم و چه نخوانده بودیم.خدیجه هم غش غش به خرزنی بچه ها در سالن می خندید.شکوفه هم دچار تنگی نفس میشد از شدت استرس و باید می بردیمش بیرون خوابگاه نفس بکشد.سوسن زانوانش را بغل می کرد و می گفت زینت چه بکنم؟ و من کلی با لهجه کرمانشاهیش حال می کردم.سر رسید را می بندم.سلسله فروپاشیده و بنیانگذاران اینک خودشان برگزار کننده امتحانات هستند چه می شود کرد گهی زین به پشت و گهی پشت به زین و این سر آغاز دفتری دیگر در زندگی ماست.

همکلاسی قدیمی شما حسین پور

[ پنج شنبه 6 بهمن 1391برچسب:, ] [ 21:36 ] [ ]
[ ]

حال ما را خدا می داند

حال ما حال خرابی است خدا می داند

تشنۀ رو به سرابی است خدا می داند

زندگی جوی حقیری است به مرداب فنا

دلخوشی همچو حبابی است خدا می داند

در سراشیبی تندی به تغافل، بی باک

می دویم، این چه شتابی است؟ خدا می داند

ره بگیرند بر این قافله، دزدان  همه روز

خوابمان برده، چه خوابیست خدا می داند

باورت نیست که با مردم دون سر کردن

سخت تر زین چه عذابی است خدا می داند

اندر این آتش بیداد همه میسوزیم

روی این شعله چه آبیست خدا می داند

[ چهار شنبه 4 بهمن 1391برچسب:, ] [ 8:20 ] [ فارغ التحصیلان ]
[ ]

پرواز را به خاطر بسپار

دلم گرفته است

 

 

دلم گرفته است

 

 

به ایوان می روم و انگشتانم را

 

 

برپوست کشیده شب می کشم

 

 

چراغ های رابطه تاریکند

 

 

چراغ های رابطه تاریکند

 

 

کسی مرا به آفتاب

 

 

معرفی نخواهد کرد

 

 

کسی مرا به میهمانی گنجشکها نخواهد برد

 

 

پرواز را به خاطر بسپار

 

پرنده مردنی است

فروغ فرخزاد

[ سه شنبه 3 بهمن 1391برچسب:, ] [ 17:43 ] [ فارغ التحصیلان ]
[ ]

چراغ و شب و اشاره بدانند که ديگر ملالی نيست

 

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

مجموعه 19 عکس عاشقانه غمگین

 

 

 

نه،...

ديگر فراقی نيست


حالا بگذار باد بيايد

بگذار از قرائت محرمانه‌ی نامه‌ها و روياهامان شاعر شويم

ديدار ما و ديدار ديگرانی که ما را نديده‌اند

ديدار ما به همان ساعتِ معلوم دلنشين

تا ديگر آدمی از يک وداع ساده نگريد

تا !چراغ و شب و اشاره بدانند که ديگر ملالی نيست

حالا می‌دانم سلام مرا به اهلِ هوایِ هميشه‌ی عصمت خواهی رساند.

يادت نرود گُلم

به جای من از صميم همين زندگی

سرا رویِ چشمْ به راه ماندگانِ مرا ببوس!

ديگر سفارشی نيست

تنها، جانِ تو و جانِ پرندگان پربسته‌ئی که بهمن ماه به ايوانِ خانه می‌آيند

خداحافظ!

 

[ سه شنبه 3 بهمن 1391برچسب:, ] [ 12:54 ] [ فارغ التحصیلان ]
[ ]

متن مقاله احمد رشیدیمطلق

   اين مقاله كه در تاريخ ۱۷ دي ماه سال ۱۳۵۷ در روزنامه اطلاعات چاپ شد. به عقيده بسياري از محققين تاريخ معاصر ايران يكي از عوامل اصلي آغاز انقلاب اسلامي در ايران به شمار مي رود.

 

 

     با اينكه رژيم شاه قصد داشت با انتشار اين مقاله مردم را نسبت به آيت ا... خميني بدبين كند. اما در عمل انتشار اين مقاله به عنوان انتحار سياسي رژيم شاه بود.

 

 

 

يک سند تاريخي: متن مقاله احمد رشيدي مطلق در روزنامه اطلاعات، 17 دي 1356


ادامه مطلب
[ سه شنبه 3 بهمن 1391برچسب:, ] [ 12:34 ] [ فارغ التحصیلان ]
[ ]

مطلب ارسالی از آقای قادری

دیر کرده بود . هیچ وقت برای نماز جماعت دیر نمی آمد .
نگرانش شدند و رفتند دنبالش . دیدند بچه ای را سوار
کولش کرده و برایش نقش شتر را بازی میکند . گفتند :
"از شما بعید است ، نماز دیر شد ." رو به بچّه کرد و گفت :
"شترت را با چند گردو عوض میکنی ؟ "
بچّه چیزی گفت .
گفت : "بروید گردو بیاورید و مرا بخرید ."
کودک میخندید ، پیامبر هم .

[ پنج شنبه 3 بهمن 1391برچسب:, ] [ 11:17 ] [ ]
[ ]

مطلب ارسالی از آقای قادری

امروز در سالن انتظار یک بیمارستان دولتی ، در بخش رادیو تراپی ، زنی دیدم حدودا

چهل ساله ، پیچیده در چادر و مقنعه ای ای که گویی سالهاست به او احساس امنیت

و آرامش می دهد ، زن که مبتلا به سرطان سینه بود به انتظار نشسته بود تا نوبتش برسد

برای رفتن به زیر دستگاه اشعه دهنده ، ذکرشماری در دست داشت و زیر لب زمزمه می کرد.

وقتی دو مرد جوانی که روی روپوش سفیدشان اتیکت رزیدنت انکولوژی و رادیو تراپی نمایان بود... ، از راهرو پیچیدند و وارد اتاق شدند ، زن رنگش پرید ، مضطرب شد ، گفتم شاید ترسیده باشد ، نزدیک رفتم

گفتم : بار اولتان است ؟ زن با صدایی لرزان گفت ، نه بار پنجم است ، گفتم پس چرا اینقدر رنگت پریده ؟ زن آهسته با حیایی ناب گفت : آخه نمی دونستم دکتر مرد این کار رو انجام می ده ، دفعه های قبل

یه خانم دکتر بود ، الان من باید جلوی این مردها لخت بشم ! این را گفت و اشکش

سرازیر شد . گفتم اینها رزیدنت هستند ، دانشجو ، عوض می شوند ...
زن دیگر حرفهای من را نمی شنید ... چانه اش می لرزید چادرش را کشید توی صورتش

که سرخ شده بود ، گفت : اگه توانش رو داشتم و می رفتم بیمارستان خصوصی دیگه مجبور

نبودم جلوی این پسرای جوان ...
بلند گوی بد صدا چند بار نام زن را صدا کرد ... زن از روی صندلی بلند شد ، به طرف اتاق رفت .. پاهایش اما می لرزید ...
و من با تمام وجودم می توانستم آن زن را درک کنم که چه رنجی می کشد ...

در یک بیمارستان دولتی..

[ پنج شنبه 3 بهمن 1391برچسب:, ] [ 10:58 ] [ ]
[ ]
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 7 صفحه بعد